خـــاک باغچــه هامان هم خونیـست اما کاری نمیکنیم . فروغ فرخــــزاد در حصر خانگی !

شعر فروغ روياي ديرينه ای است که من و تو در هزار تـــوی اين توهم دهــشت ناک هستي به دنبالش ميگرديم. من از توحش اين بيداد تا بيـــکران آزادی ،به بــــاوری رسيده ام که تنها و تنــها صـــداست که ميــــمانـد . صدایی که ما را به درخت و آب وآتش پیوند میزند .
فروغ فرخزاد در سالگرد تولدش در قبرستان ظــهیر الدوله تنها بود و در حصر خانگی  به سر میبرد . 
عروســـک کـــوکی تقدیم به همه ی ما که خاک باغچـــه هامان هم خونیست اما کاری نمیکنیم
عروسک کوکی  ( فروغ فرخزاد )

استــاد بهروز جاویــد تــهرانی ،اسطــوره ی بی ادعا ، آزادیت مبــــــــارک


یــــــــادت هست ؟ برای من وتو انگار همین دیروز بود و برای بهروز ۱۱سال گذشت . ۱۱سال پشت میله های زندان و ۷ سال بی وقفه ،محبوس دل بی رحم روزگاری که در مفهوم گندیده ی توهین و تحقیر جان میداد و جان میگرفت .
بهروز جان ، ای اسطوره ی بی ادعای من، میدانم که رنج سالیان سال تنهایی و درد  با تو چه کرد  و با اینکه از زندان رهایی یافتی ولی هنوز آزادی را لمس نکرده ای . بهروز جان گمان مبر که رنجی را که بر تو رفت تحمل کردم . گمان مبر که تازیانه هایی که سال پیش بر پیکرت فرود آمد ، زخمیم نکرد !
بهروز جان  برایم سخت بود که در شب میلادت بنویسم  زیرا که اشک امانم نمیداد .اشک شادی و خوشحالی از آمدنت
همان احساسی را داشتم موقعی که آرش ( آرش صـــادقی) از زندان آزاد شد  میدانستم که آرش از زندان که آزاد شود به جای خانه باید به بهشت زهرا برود تا  مادرش را که در سینه ی خاک آرمیده  در آغوش بگیرد. مادری که در آرزوی بازگشتِ
فرزندش به خانه  جان داد و حاکمیت نگذاشت که  
فرزند برای آخرین بار با مادرش وداع کند.
بهروز جان ، میدانم که عزیزترین کسانت را در این مدت از دست دادی .میدانم که دنیای امروزت را با دنیای نوزده سالگی که پای به زندان گذاشتی  متفاوت میبینی و احساس تنهایی بیشتر از رنج زندان آزارت میدهد . اما از تو میخواهم که نشکنی .در زندان نتوانستند که تو را بشکنند و خم کنند .نگذار در این زندان بزرگتر تو را بشکنند . ما هم مثل تو، پژمرده شدیم اما نشکستیم  . یاران دبستانی را میبینی ؟ ما همه از نسل سرافــــــراز تو وام گرفتیم و پر پرواز جستیم.
بهروز جان آزادیت مبارک ما باشد که در نخستین لحظات زایــش نور و روشنایی ، تو را در جمع خود داریم.
استاد بهروز جاویـــــــــد تهرانی ،  دوستــــت داریــــــــــــــــم

شب یـلـــــدا ، شب میلاد ضیـــــــاء نبــوی ،دانشجــــوی زندانی


امـــــشــــب شب یــــلـــداســـت و من به اندازه ی تمام روزها و شبهایی که در این سالها گذشت به صبحی میاندیشم که در پس این شب تیره فرا خواهد رسید. اشکی نمانده است که طاقت دلتنگی ام را داشته باشد.
.ضیاء نبوی دانشجوی محروم از تحصیل در یلدایی مثل امشب چشم به این دنیا گشود و در بیدادگاه های مهمان های ناخوانده به یازده سال زندان در تبعید محکوم شد . ضیاء به زندان کارون اهواز منتقل شده و به گفته ی خودش در آن زندان انسانیت جان میدهد و بهانه ای برای زنده ماندن وجود ندارد.
ضیاء جان این بیرون هم انسانیت رنگ باخته و بهانه ای برای زنده ماندن و جود ندارد و به قول اخوان ثالث کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن دیدار یاران را!.
ضیاء جان روز میلادت مبارک و خجسته باد . مبارک توکه سکوت نکردی و مبارک همه ی آنها که سرهایشان در گریبان و لبهایشان بسته است و امشب در فکر دلار هزار و پانصد تومانی و یارانه های نقدی و غیر نقدی و تحریم های اقتصادی به خواب خواهند رفت.
امشب، من در این دورترین جای جهان کنار تو ایستاده ام و میلادت را جشن خواهم گرفت.
نه از رومم، نه از زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم .

بیا بگشای در ، بگشای، دلتنگم.

حریفا ! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگی نیست ، مرگی نیست .

صدائی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است .

من امشب آمدستم وام بگذارم.

حسابت را کنار جام بگذارم .

چه می گوئی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت می دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست .

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است .

و قندیل سپهر تنگ میدان . مرده یا زنده ،

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است .

حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.

شب یلــدا ، به یاد تمام زندانــیان سیــاسی و جانبــاختگان راه آزادی شــــمع بیــــفــــروزیم

در این درازترین شب سال به یاد تمامی کسانی که در راه آزادی و دموکراسی جان خودشان را تقدیم کردند شمعی بیفروزیم و سرود ای ایران را بر لبها جاری سازیم
باشد تا که این یلدا ، یلدای همبستگی شود برای رسیدن به روشنایی و چیرگی بر این شب استبداد



شصت و سه سال گذشت و حقوق انسانی در ایران ، همچنان رنگ میبازد . به بهانه ی دهم دسامبر روز جهانی حقوق بشر



حقــــــــوق بــــــــــشر، واژه ی غرببی نیست . سالهای سال است که مدافعان حقوق بشر در کشور  ما در این عرصه تلاش میکنند و بخاطر آن هزینه ها ی زیادی هم پرداخت کرده اند. سرکوب آزادی های اجتماعی در سرزمینمان خود مصداق بارز نقض گسترده ی حقوق بشر است و امروز مدافعان حقوق بشر در ایران ، خود به یک قربانی تبدیل شده اند. مهمترین عنصر در نهادینه کردن حقوق بشر ، آگاهی اقشار مختلف جامعه در برابر حقوق انسانی آنها است .دفاع از حقوق بشر مرزبندی سیاسی و اجتماعی نمیشناسد و گزینشی عمل کردن در احقاق حقوق بشر، میدان دادن به نقض آن میباشد.
در عصری که در آن زندگی میکنیم اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در بسیاری از کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده است ولی کشورهای خاورمیانه ودر صدر آنها حاکمیت اسلامی در ایران تلاش میکنند که با تصویر سازی دروغین و غیر واقع حقوق بشر اسلامی را به عنوان خوراک جوامع مسلمان تعریف کنند . در حالیکه حقوق بشر زاییده ی تفکرآزادی و آزادگی در نوع بشر است و نمیتوان برای آن تعریفی بنا به مبانی ایدئولوژی و مذهبی ارائه داد.حاکمیت اسلامی در ایران با بستن روزنامه های مستقل و به زندان فرستادن وکلای شجاع و همچنین مسدود سازی و فیلترینگ جامعه ی اطلاعاتی همیشه تلاش نموده است که یک ضد فرهنگ را به جای فرهنگ انسانی به جامعه دیکته بکند و جای تاسف است که تا این زمان که این نوشتار دراختیار شما قرار گرفته است  کشورهایی که داعیه دار حقوق بشر هستند  کمک اندکی در زمینه ی کمک به اگاهی سازی در کشورهای مختلف انجام داده اند. نمونه ی روشن آن را امروز در مصر میبینیم . بعد از متلاشی شدن حکومت حسنی مبارک همگان فکر میکردند که مردم در آن کشور با حساسیت بیشتری مایل به برقراری حکومتی سکولارهستند که به ارزشهای مندرج در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر باور مند باشد .اما بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات مجلس قانون گذاری مشخص شد که عدم اگاهی در بین توده های مردم  سرنوشتی بهتر از گذشته برای آنها رقم نخواهد زد و باز این چرخه ی حضور مذهب در مطالبات اجتماعی به دور باطل خویش

ادامه داد. به خاطر تجربیات دردناک زندگی در زیر سایه ی یک حاکمیت مذهبی در ایران ، عده ی بسیار زیادی از مردم به یکی از اصول این اعلامیه که آزادی مذهب و عقیده را شامل میشود باورمند گردیده اند.
دوستان عزیز ، امروز اعلامیه ی جهانی حقوق بشر به عنوان فصل مشترک مطالبات ما در ایران مطرح میباشد. هرگونه تلاشی در راه به ثمر رسیدن این مطالبات یعنی گذشتن از خط قرمز حاکمان اسلامی در ایران و هزینه های سنگینی را در پی خواهد داشت. اگر خواهان جهانی هستیم  بهتر از جهانی که در آن زندگی میکنیم در برابر فجایع زیادی که در کشورمان میگذرد سکوت نکنیم . فراموش نکنیم که نقض گسترده ی حقوق بشر در سرزمینمان هر روز قربانیان تازه و بیشماری میگیرد و ممکن است قربانی بعدی این خشونت ها  من و یا شماو یا نزدیکانمان ، در هر کجای این گیتی پهناور باشیم.

نماهنگ ♥ مادر♥ تقديم به نگين که شبنمش در ظهر عاشورا به خون غلتيد




امروز عاشورا بود .دوسال پيش در چنين روزي ولايت مداري به اوج رسيد و چهره ي امويان و عباسيان در مقابل سنگ دلي و قساوت مزدوران ولايت فقيه سفيد گشت . آري اينجا جمهوري اسلاميست ودر ظهر عاشورا زنان و مردان اين سرزمين را به گلوله ميبندند و جنازه هايشان را هم تحويل خانواده نميدهند. اينجا صحراي کربلاست .اينجا مادران داغدار فرزندانشان ميشوند و فرزندان براي تمام عمر داغ مادر و عزيزانشان را ميبينند. شبنم سهرابي ، مادري بود که در ظهر عاشورا توسط وانت پليس به زير گرفته شد و در راه آزادي و سرافرازي ميهنش کشته شد . از شبنم دختري به يادگار مانده به نام نگين که در شرايط نامناسب اقتصادي به همراه مادريزرگش زندگي ميکند . کدام يک از ما سعي کرد که اين خانواده را پيدا کند و از حال نگين جوياي احوال شود . آيا ما در مقابل زندگي اين کودک مسئول نيستيم ؟ اين ويديو کليپ را با صداي خودم تقديم ميکنم به همه ي کساني که مادرشان را از دست داده اند و به صورت ويژه تقديم ميکنم به نگين ، دختر شبنم سهرابي که يادگار زيباي مادري است که ايستاده و مادرانه ماندگار شد. ♥نگين جان دوستت داريم ♥

دو سال گذشت و تو همچنان در انتظار بهار به اوین مینگری





بی تفاوت گذشتن از خشونت های تحمیل شده به دانشجویان ایرانی هم نوعی همراهی با دولت کودتایی ایران محسوب میشود 

( آیا میدانید که حمایت شما از مطالبات ما چقدر میتواندمؤثر باشد و دست دولت کودتایی احمدی نژاد را در سرکوب های خشن و گسترده اش ببندد؟ تصور نکنید که دانشجویان ایرانی همان ها هستند که در هر مناسبتی جلوی سفارت خانه های کشورهای اروپایی پرچم ها را به آتش میکشند و به سران آن کشورها توهین میکنند. آنها وابستگان به یک نهاد نظامی هستند که از ساپورت مالی و تبلیغی آن نهاد نظامی و یا دولتی بهره مندند و همانها عامل سرکوب دانشجویان منتقد و آزادیخواه در دانشگاه به شمار می آیند.
اینجا آزادی تنها برای دوستان دولت معنا دارد! اینجا جمهوری اسلامیست ! این روش حکومتی آنهاست.  دوستان من آیا گسترش  دموکراسی و زیستن در جهانی با خشونت کمتر برای شما انگیزه ی حمایت از جنبش دانشجویان ایرانی را فراهم نمیکند؟ بی تفاوت گذشتن از خشونت های  آشکار تحمیل شده بر دانشجویان ایرانی  هم نوعی همکاری با دولت کودتایی ایران تلقی میشود و این برای ایرانیانی که روش جامعه ی غربی را در پیاده سازی حقوق بشر و دموکراسی میپسندند  باور نکردنیست! برایتان حقوق بشر مهم است؟آزادی بیان مهم است؟ میخواهید شدت خشونت ها کمتر شود؟ میخواهید در نقطه ی دیگری از این عرصه ی پهناور گیتی ، مشعلی از آزادیخواهی همچنان روشن بماند ؟پس در قبال این جنایت ها و خشونت و سرکوب سکوت نکنید     بهاره هدایت  شانزده آذر هزار و سیصد و هشتاد و هشت
 

بـــرای یـــــــــاران دبستــــانـــی ام کــــه بــر کـــاغـــذ سیـــــــــــــاه اســــتبداد ،طــــرح امــیـــــــــــد را مینگــــــــــــــارند.

 


درکلاسهاي درسي نشسته بودیم که قلم تاب نوشتن نداشت واستاد خوب ميدانست که آن چه ميگويد حرف دل نيست بلکه تحقير انسانيت است . يار دبستاني عزيزم ميدانم که خزان استبداد پاياني نداشت وهنگاهي که خواستيم داد برآوریم به چوب بيداد کمرمان را شکستند.يار خزان زده ام که در سرماي بيداد برهنه بر بدنت تازيانه زدند گناه ما اين بود که با انديشه اين نابخردان بيگانه بوديم . ما فريادمان عشق و انسانيت بود و آنها خدايشان چوبه ي دار ياد اشک هايي مي افتم در هنگامي که جنازه اکبر محمدي را بر سر دوش مي برديم اشکهايي که پاک تر از آخرين نگاه اکبر نبود .نگاه اکبر در آن آخرین نگاه، نگاه به آمال و اهداف نسلي بود که ياد گرفته بود خفه شود اما خفه نشد! به او ياد داده بودند که سوال نکند اما نگاهش فرياد ميزد که پاسخ تمام سوالاتش را ميداند. جنبش دانشجويي و نسل پر افتخار امروز ايران ثابت کرده است که آرمان گرا نيست امال و اهدافي دارد مثل تمام مردم آزاده جهان .ما به دنبال مدينه فاظله در کتاب هاي مارکس و احاديث و روايات نميگرديم .کف مطالبات ما اعلاميه جهاني حقوق بشراست و درست به همين خاطر است که ميخواهند نفس هايمان را ببرند براي ياران دبستانيم که بر کاغذ سياه استبداد طرح اميد را مي نگارند بر کلاسهاي درسي نشسته بودم که قلم تاب نوشتن نداشت واستاد خوب ميدانست که آن چه ميگويد حرف دل نيست بلکه تحقير انسانيت است . يار دبستاني عزيزم ميدانم که خزان استبداد پاياني نداشت وهنگاهي که خواستيم داد براوريم به چوب بيداد کمرمان را شکستند.يار خزان زده ام که در سرماي بيداد برهنه بر بدنت تازيانه زدند گناه ما اين بود که با انديشه اين نابخردان بيگانه بوديم . ما فريادمان عشق و انسانيت بود و آنها خدايشان چوبه ي داراست. ياد اشک هايي مي افتم در هنگامي که جنازه اکبر محمدي را بر سر دوش مي برديم اشکهايي که پاک تر از آخرين نگاه اکبر نبود .نگاه اکبر در ان اخرين نگاه نگاه به آمال و اهداف نسلي بود که ياد گرفته بود خفه شود اما خفه نشد! به او ياد داده بودند که سوال نکند اما نگاهش فرياد ميزد که پاسخ تمام سوالاتش را ميداند. جنبش دانشجويي و نسل پر افتخار امروز ايران ثابت کرده است که آرمان گرا نيست امال و اهدافي دارد مثل تمام مردم آزاده جهان .ما به دنبال مدينه فاضله در کتاب هاي مارکس و احاديث و روايات نميگرديم .کف مطالبات ما اعلاميه جهاني حقوق بشراست و درست به همين خاطر است که ميخواهند نفس هايمان را ببرند ياران دبستاني عزيزم بگذاريد صداي استقامت جنبش دانشجويي را در همه دنيا بشنوند جنبشي که چونان ققنوس از خاکستر سرکوب برخواسته است تا بار ديگر به کفتاران بارگاه ولايت و ولايتمداران انديشه ستيز ثابت کند جنبش دانشجويي هميشه زنده است. 
                                                                                   ویدیوی بالا  با حجم کمتر برای یاران در ایران 




سکوتت را باور نمیکنم . فراخوان شانزده آذر

بار دیگر در آستانه ی شانزده آذر قرار گرفته ایم . بار دیگر اوباشان و بسیجیهای ذوب شده درولایت فقیه با حمله به سفارت انگلستان در تهران سعی کردند که نام دانشجوی ایرانی را به نفع خشونت و چهره ی کریه حاکمیت مصادره کنند . اما شانزده آذر دوباره از راه میرسد و دانشجوی ایرانی چهره ی حقیقی خویش را به جهانیان نشان خواهد داد.ما دانشجویان ایرانی در سراسر این گیتی فریاد خواهیم زد که دانشجویان ایرانی امثال بهروز جاوید تهرانی و مجید توکلی و بهاره هدایت و صدها دانشجوی باشرف در تهران و شهرستان های مختلف هستند که در گوشه ی زندانهای حاکمیت محبوس گردیده اند. دانشجوی ایرانی  چونان کیانوش آسا به خون سرخ خویش خواهد غلتید ولی تن به ذلت نخواهد داد.دانشجوی ایرانی به خاطر میل به آزادی و دموکراسی از تحصیل محروم شده است و ستاره دارش کرده اند ولی با ستاره و یا بی ستاره فریادش را در شانزده آذر در قلب دیکتاتوری و استبداد خواهد زد. کسانی که از دیوار سفارت انگلستان بالا رفتند همان هایی هستند که در عاشورای هشتاد و هشت خون مردم به جان آمده را بر زمین ریختند و همان هایی هستند که چماق و قمه و چاقو به دست گرفتند تا بهترین فرزندان این مرزو بوم را روانه ی بهشت زهرا کنند .
شانزده آذر همه با هم به جمهوری اسلامی و جنگ  نه  میگوییم 


واقعیتی که همچنان قربانی میگیرد،انکارش مکن ! به بهانه ی روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان


سالهای سال است که در کشورهای مختلف جهان، زنان برای دستیابی به حقوق خویش تلاش میکنند ودر این ره بسیاری به حقوق خویش دست پیدا کرده اند و جامعه مرد سالار را وادار کنند که که به حقوق آنان احترام بگذارند .جوامعی که در آنها نگاه سنتی به زن صورت میگیرد زنان میبایست یا در خانه مشغول تربیت فرزندان باشند و یا در بازار کار از حقوق طبیعی بی بهره باشند و گاه و بی گاه مورد انواع خشونت های کلامی و یا فیزیکی قرار میگیرند و قانونی هم وجود ندارد که از آنان حمایت کند
اما به راستی خشونت علیه زنان تا به کجا ادامه پیدا میکند و تا چه حد میشود نگاه جامعه ی سنتی را تعدیل کرد.

در کشوری که حقوق زنان جامعه نادیده گرفته میشود و زنان برای زندگی کردن میباسیت در سایه ی حمایت مردان قرار بگیرند آن طور که میبایست نمیتوانند پی گیر حقوق خود باشند و در بسیاری از موارد خود آنان تحت تأثیر قوانین زن ستیزانه قرار میگیرند واز این قوانین حمایت میکنند . اما چرا بسیاری از زنان تن به توهین و تحقیر و خشونت میدهند
پاسخ به این سوالات را با نگاهی به جامعه ی ایران مورد بررسی کوتاهی قرار میدهم و در پایان نتیجه را به خواننده واگذار میکنم.
اولین نکته به خانواده ایرانی بر می گردد آنجا که اقتصاد خانواده توسط مرد تامین میشود و زن میبایست پیروی شوهر خود باشد و برای ادامه ی زندگی خود و فرزندانش محتاج او باقی بماند در چنین شرایطی عدم اعتراض برایش غیر ممکن میشود .
به دختر وزن ایرانی از همان کودکی یاد داده اند که تا زمانی که ازدواج میکند باید مطیع فرد مذکر ، برادران و پدر خود باشد وسپس میبایست مطیع شوهر خود باشد.در توجیه این فرهنگ بلافاصله به مذهب پرداخته میشود و نگاه مذهب در این جا به روشنی بیانگر حمایت از جنس مذکر میباشد
شعار کلاسیک . سنتی در جامعه از آبروو غیرت مرد مسلمان سخن میگوید و غیرت یک مرد به داشتن همسر مطیعی است که بدور از ارتباطات اجتماعی ، وظیفه اش خدمات دادن به جنس مذکر در خانواده است.
زنان از حق انتخاب آزادانه پوشش خود محروم هستند تا قوه ی جنسی مردان آزار نبیندو غیرت جنس مذکر در خانواده و اجتماع آسیب نبیند. مذهب به عنوان مهمترین منبع برای توجیه این خشونت به کار میرود و زن به عنوان نیمی از جامعه ی انسانها از حق انتخاب کردن پوشش خود محروم میشود و میباست برای بسط احکام الهی موهای خویش را هم بپوشاند
گویی که تمام پایه و اصول مذهب با دیده شدن تار موهای آنها به باد میرود!
ادبیات کلامی هم زن ستیزانه و در برگیرنده ی خشونت وحشتناکی هست که دامن گیر جامعه ی ما میشود .آنجا که در هر توهین و ناسزایی نام یک زن به میان میاید .تو گویی مادران و خواهران این سرزمین مال و اموال برادران ومردانی میشود که به یک باره و چون از حال طبیعی خارج میشوند چوب حراج به ناموسی میزنند که پیش از این از آن خود میدانسته اند.
اما پارامترهای خشونت علیه زنان در جامعه تنها محدود به خانواده نمیشودو بر اساس اصول اساسی دولت تبیین میشودکه هدف آن دور کردن زنان از فساد و یا به گفته ی آنان ،اعاده ی حیثیت آنان است. زنان به عنوان مادر مورد ستایش قرار میگیرند ولی درحقیقت حق تصمیم گیری در مورد فرزندان خویش را هم ندارندو حکومت به عنوان یک اهرم سرکوب پایه و اساس تمام نابرابریها را مرتبط با قوانین اسلامی میداند و کسانی که به این قوانین معترض شوند به ناگاه خود را باید در یرابر احکام شریعت اسلامی مشاهد کنند.
نابرابریها و خشونت استخوان ها ی زن ایرانی را تنها در چرخ دنده ی قساوت و سنگدلی مردان و مذهب مردانه خرد نکرده است بلکه زنان خود حلقه ی مفقوده ی خشونت بر علیه خویش هستند .بسیاری از زنان از حقوق اجتماعی خویش آگاه نیستندو ظلمی که بر آنها میرود را معطوف و متوجه ی آفرینش خود میدانند.
اما این بستر نامناسب فرهنگی در خیابانها و پیاده روها و مکانها ی عمومی هم رخ کریهش را نشان میدهد. آنجا که زن جوان حتی با پوشش اسلامی هم از امنیت کافی برای قدم زدن و تنفس بی بهره است و در چشم مردان جامعه یا همان برادران و پدران غیرتی همچون پرنده ای تصور میشوند که دعوا بر سر شکار دیوانه اشان میکند و هریک تلاش میکنند که این شکار را به دام اندازند و از آن بهره مند شوند.
علت بسیار روشن و بدیهی است حکومت سعی کرد از همان ابتدای کودکی با جداسازی جنسیتی در مدارس و مکان های عمومی دختران و پسران ما را از هم بیگانه کند و روابط بین مردان و زنان این سرزمین را در سطح روابط جنسی کاهش دهد. دختر و پسر از همان طفولیت به دنبال منع روابط انسانی سرکوب بهترین لحظات زندگیشان را با بزهکاری و دست زدن به خشونت نشان میدهند . در این گیر و دار شاهد هستیم که عده ی زیادی از نوجوانان زیر هجده سال قربانی همین خشونت و سرکوب صادرشده از طرف حاکمیت میشوند و دست به قتل و جنایت میزنند که اغلب آنان پسران هستند و سرنوشت دخترکان هم بهتر از آنان نیست ، یا خود عامل خشونت علیه خود میشوند و یا قربانی خشونت
میشوند . کافی است نگاهی به آمار خودکشی و خودسوزی زنان و دختران در ایران داشته باشیم که در پس تمام رنج و خشونتی که در تمام طول عمر بر سرشان آماده است .خود با بدترین نوع خشونت یعنی خودسوزی به زندگی خویش پایان میدهند.
بسیاری از زنان سرزمین ما حتی در انتخاب زندگی اینده و ازدواج خود هم آزاد نیشتند و باید تن به سنت ها و اجبار خانواده ها بدهند که دربسیاری از موارد چاره ای جز تحمل خشونت در زندگی آینده ندارند که به شکل انواع جنسی و فیزیکی و روانی نمایان میشود ودر این بین نسلی که در دامان این خانواده های نوبنیاد متولد و رشد و نمو میکنند، به عنوان محصول خشونت تحویل جامعه داده میشوند و این چرخه ی اشتباه فرهنگی ادامه و ادامه پیدا میکند.
آمار اسید پاشی و خشونت های جسمی بر علیه زنان نشان میدهد که زنانی که از زیبایی بهره مند باشند بیشتر در معرض خشونت قرار میگیرند که این هم به تقابل فرهنگ زشت حاکم بر سرزمینمان با زیبایی ها و نیکویی ها بر میگردد.
خشونت های روانی علیه زنان تنها در بحث امنیت آنان خلاصه نمیشود . زنان از تحصیل در بسیاری از رشته های تحصیلی محروم میشوند و در بازار کار به رغم ساعات کار مساوی با مردان حقوق کمتری میگیرند و فشار بیشتری را تحمل میکنند . و این نابرابری در همه ی عرصه ها ادامه پیدا میکند تا بدان جا که حتی به عنوان شاهد در دادگاه ها ، شهادتشان نصف مردان سنجیده میشوند و حتی دیه ی خون یک زن نصف یک مرد تلقی میشود .حق طلاق با مردان است و فرزندان هم در وهله ی اول متعلق به پدر هستند و در وهله ی بعدمتعلق به نزدیک ترین فرد مذکر در خانواده ی پدری میشوند و چه بسیار مادرانی که مدت های مدید است از حق دیدار فرزندانشان محروم گردیده اند.
زندانیان زن در زندانها جدا از تحمل حبس و زندان در برابر بسیاری از تهدیدها و آزارهای جسمی و جنسی قرار میگیرند و در این بین فعالان سیاسی و حقوق بشر و موکلان این زنان خود به زندان ها فرستاده میشوند تا دیگر کسی نباشد که از حقوق از دست رفته ی انسانی در سرزمینمان بگوید و یا قلم بر کاغذ براند.
در پایان نتیجه را به شما واگذار میکنیم بنیشینیم و بیاندیشیم که چگونه میتوانیم راه را برای رسیدن به یک جامعه ی پیشرو و انسانی باز کنیم . جامعه ای که حقوق زنان و مردان در جامعه رعایت شود و همه در کنار هم برای زندگی در آرامش و امنیت و رفاه تلاش کنند. راه حکومت و حاکمان همین بوده و همین خواهد بود راهی که بیش از سی سال است در جهت تحقیر جامعه ی ایران پیموده اند . اما این ما هستیم که باید بدانیم تا بدین جای کار همه قربانی بوده ایم و از این به بعد نه میخواهیم قربانی باشیم و نه کسی را قربانی کنیم . این اندیشه سنتی و تحقیر آمیز مذهبی و حکومتی است که
قبل از اینکه آسیب های بیشتری به جامعه ی ما وارد شود ، باید کم رنگ و کم رنگ تر شود و یا این اندیشه ی انسانی و تحول خواه ما است که باید تقویت شود؟
شنبه پنجم اذرماه 1390
ستاره
وبلاگ ستاره ی ایران

نماهنگ کاروان ، سروده ی زیبای هوشنگ ابتهاج ،کاری تازه از من تقدیم به یاران هم نبرد

سروده ی زیبای استاد ابتهاج را با صدای خودم تقدیم میکنم به همه ی یارانی که انتظار صبحی را میکشند که بازوان بلورینش پرده ی شب را کنار خواهد زد  . آن روز گونه و لب یاران هم نبرد، رنگ نشاط و خنده ی گم گشته را باز میابد
متاسفانه به خاطر اینترنت ضعیف در ایران عده ی زیادی موفق نمیشوند این ویدیو را مشاهده کنند  .به همین خاطر تصمیم گرفتم نسخه ی کم حجم ویدیویی و فایل صوتی را برای این عزیزان که تعداد زیادی از مخاطبان من را تشکیل میدهند در وبلاگ خودم  قرار بدهم

به امید رسیدن این  کاروان
ستاره
  

اقدام برای آزادی زندانیان سیاسی ، عقیدتی


در روز گذشته مطلبی در وبلاگ رسمی آقای رضا پهلوی منتشر شد که توجه من و خیلی از هموطنان را به خود جلب کرد.این مطلب اعلام و انتشار پیش نویس نامه ای است که در آن به صورت رسمی از ناقضان حقوق بشر در ایران بخاطر وضعیت وخیم زندانیان سیاسی  شکایت و به رؤسای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد فرستاده خواهد شد
ایشان در مقدمه ی این پیش نویس از کاربران بالاترین و بلاگرها خواسته اند که نظر و ایده ی خود را در این رابطه  بوسیله ی  یک برچسب مشترک در اینترنت و بالاترین منتشر کنند تا در تکمیل این پیشنویس مورد استفاده قرار گیرد
ضمن اعلام پشتیبانی و قدردانی از ایشان بخاطر برداشتن یک گام به پیش در جهت اقدام برای آزادی زندانیان سیاسی ،لازم میدانم نظر خودم را در این رابطه در اختیار ایشان و سایرفعالان احقاق حقوق شهروندی قرار دهم.
بنی آدم اعضای یک پیکرند              که در آفرینش زیک گوهرند
رضا پهلوی عزیز
درود
پیش نویس نامه ی شما را به رؤسای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل مطالعه کردم وبه عنوان عضوی کوچک از جامعه ی وبلاگ نویسان ، از این پیشنویس حمایت میکنم و پیروی درخواست شما نظرم را در این رابطه برای شما ارسال میکنم  زیرا که احساس میکنم  سکوت ما در این برهه به مثابه ی همراهی با حاکمیتی است که با تمام توان در صدد نقض حقوق بشر در سرزمینمان تلاش میکند .امیدوارم که این گام ، آغازی باشد برای پویایی و همدلی و اتحاد جامعه ی ایران و سالهای مرگ و تباهی حکومت اسلامی پایان گیرد تا شوق زندگی در سرزمینمان تولد دوباره ای بیابد.
در بند نخست این نامه اشاره شده است به  احکام ناعادلانه ی حبس خانگی آقایان میرحسین موسوی ،مهدی کروبی ، زهرا رهنورد که با توجه به اینکه برای دفاع از حقوق بشر مرزی میان مخالف و موافق وجود ندارد این اقدام را بسیار پسندیده میدانم و این پیام به صورت گسترده در سطح جهان منتشر خواهد شد که برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و عقیدتی  پا را بر روی ایدئولوژی و باورهای شخصی خود خواهیم گذاشت  .
  در بند دوم این نامه ازنقض گسترده ی حقوق زندانیان سیاسی که بی گناه در کنج زندانهای رژیم اسلامی هستند صحبت شده و نام تعدادی از آنها ذکر شده است . پیشنهاد میکنم که نام تعدادی زیادی از زندانیان همچون مهدیه گلرو،عاطفه نبوی،حسین رونقی
امیرعلی علامه زاده، فرشته شیرازی ، زینب جلالیان ،زینب بایزیدی، علی تارخ،ضیاء نبوی، روناک صفارزاده ،محبوبه کرمی رامین پرچمی، سعید ملک پور،شبنم مدد زاده ،  به این لیست اضافه شود.
باید توجه داشت که در خواست برای برخورد قانونی شورای امنیت و استفاده از اهرم فشار باید کاملا روشن بیان شود .تجربه نشان داده است که تحریم های اقتصادی سازمان ملل متحد و ایالات متحده  نه تنها هدف دار نبوده بلکه این فشار مستقبم به بدنه ی نحیف جامعه ی ایران وارد شده است. اگر قرار است اهرم فشار از راه تحریم های اقتصادی صورت بگیرد  باید به صورت مقطعی  شالوده ی نظام حاکم بر ایران را ویران کند  نه اینکه با یک سری تحریم ها  مرگ تدریجی برای هموطنانمان فراهم شود و رژیم به بهانه ی این تحریم ها  با فروش نفت و خرید اسلحه از سه کشور معلوم الحال به سرکوب مردم جامعه مبادرت کند و مردم هم به خاطر ضعیف شدن وضعیت اقتصادی در این هجمه ی بی رحمانه توان مقابله نداشته باشند.
پس در این رابطه پیشنهاد میکنم که درخواست ما از سران کشورهای عضو شورای امنیت  مبنی  بر یک عملکرد محکم باشد   .سفر سران حکومت اسلامی به خارج از کشور و صحبت در مورد آزادی در ایران از جانب آنان توهین بزرگی هست به شعور جامعه ی جهانی و باید پیام محکمی به حاکمیت داده شود 
در حالیکه تعداد زیادی از زندانیان سیاسی بعد از پایان دوران زندان  مجبور به خروج از کشور میشوند و در کشورهای مختلف جهان از حقوق پناهندگی محروم میشوند  افراد مختلف در حاکمیت اسلامی  با سرمایه گذاری در کشورهای مختلف  تابعیت های چندگانه و با اسامی مختلف  برای خود و خانواده فراهم نموده اند
وضعیت تاسف انگیز خانواده ی زندانیان سیاسی خود ، مصداق نقض گسترده ی حقوق بشر در ایران است  و بهتر است در این نامه به وضعیت این خانواده ها و کودکان آنها اشاره کرد  به عنوان مثال  مهراوه و نیما ، فرزندان نسرین ستوده  مدت ها هست از حق دیدار مادرشان محروم گشته اند و بدترین فشارهای روحی را تحمل میکنند
در پایان ازشما و از همه ی هم میهنان عزیز خواهشمندم که به این رمز اتحاد  باورمند باقی بمانند
ستاره
وبلاگ ستاره ی ایران   

هرپنجشنبه ساعت 5 بعد ازظهر : نه به حجاب اجباری. 5X5



هر پنجشنبه ساعت 5 بعد از ظهر در هر کجای ایران که هستیم ، چه به حجاب اسلامی باور مند هستیم و چه نه ، به مدت 5 ثانیه با برداشتن روسری به حجاب اجباری اعتراض میکنیم
سالهای سال است که حکومت دیکتاتوری ولایت  حق قانونی و شهروندی زنان جامعه ی ما را سرکوب میکند و ما با شرکت در این طرح نافرمانی مدنی ، پیام روشنی را به حاکمیت خواهیم داد و این همان پیامی است که در هشتم مارس سال هزار و نهصد هفتاد و نه ، مادران و خواهران ما به حاکمیت داده بوده اند و ما بار دیگر این پیام را روشن تر و رساتر فریاد خواهیم کرد
این ویدیو در حمایت از این طرح بزرگِ نا فرمانی مدنی با صدای خودم تهیه شده است
هر پنجشنبه ساعت 5 بعد از ظهر بگذار  5 ثانیه احساست  هوایی بخورد!

آزادی نسرین ستوده، فرشته ی عدالت را خواهانیم، دادخواهی این بیداد را فریاد کنیم






تقدیم به فرشته ی عدالت ، نسرین ستوده

بیایید و ضربان قلب مادری را فریاد کنیم که سالهای زندگیش را برای دفاع از

 حقوق تباه شده ی من و شما گذرانده و اینک زندانیِ کنجِ نمورِ پست ترین ونفرت

انگیزترین حاکمان تاریخ این سرزمین است.تپش هر قلبش ، فریاد دادخواهیست ، فریاد

 بر سرحاکمانی که با ساتور بی عدالتی، بالهای فرشته ی عدالت و آزادی را بریده اند

نسرین ستوده ، زندانی سایه هاست  زندانی خاطره هاست زندانی ظلم است زندانی

 تحمل است .اوتنها زندانی حاکمیت نیست .مردمی که به حقوق خویش اگاه نباشند و


در برابر این ظلم، داد بر نیاورند، زندانبانِ نسرین هستند.

چه کسی در تمام این دنیای بزرگ ، احساس آزادی میکند ؟وقتی که دفاع از حقوق

زیباترین اندیشه ها به اقدام علیه امنیت ملی تعبیر میشود. حاکمیت چه میخواهد ؟

زندانی مظلومی که بدون حق داشتن وکیل از حق زیستن و اندیشیدن محروم شود؟

جرم نسرین ستوده چیست که حتی دیوارهای اوین در برابر این ظلم  خم گشته است؟

به کارنامه نسرین ستوده نگاه می کنم و می بینم جز دفاع از حق و شرف انسانی هیچ در

 آن نیست. واقعاَ کدام عمل نسرین مجرمانه است؟ آیا دفاع از کودکانی که زندگی تلخ

 شان آن ها را به جای مدرسه، به زندان فرستاده است؟ آیا دفاع از کودکان فرودستی که

 در زندگی هیچ نیاموخته اند جز خشونت، عملی مجرمانه است؟ جالب است که این

 نوجوانان ، تنها در زمانی که زندان بوده اند اندکی با زبان مهر و حمایت آشنا شده اند،

 مهر و حمایت وکیلی که برای آنان نه فقط وکالت، که مادری می کرد، و آن گاه که همه

 دوستان و اطرافیان این نوجوانان، به خاطر اتهام ها و کاری که ناخواسته مرتکب شده

 اند رهایشان کرده بودند، وکیل متعهدشان بی هیچ چشمداشتی، به هر دری می زد تا

 جان شان را نجات دهد.

کلمات مبهمی ذهنم را گرفتار کرده است .شاید نگاه نسرین در اندیشه ام تصویر گشته

است

زندان، بازداشت، حکم، دادگاه، ظلم، سانسور، خفقان یا رهایی، آزادی، عدالت، تساوی

، حضانت کودک، مادر ، چادر سیاه ،لگد ، شکنجه ، بی خوابی ، بازجو ، تو سری

 ،خیانت ، سنگسار ، تبعبد ، دستبند و یک بوسه .

اما در پس این سایه ها امید را میبینم که نگاه نسرین را به آرامی  تا بیکران آزادی و

 عدالت پرواز میدهد.

آری نسرین جانم، تو برنده بوده ای و برنده خواهی بود، زیرا که احساست همانند خیلیها

 در چرخ دنده ی قساوت و خودکامگی

ریز و له نشد. تو برنده بودی که نگاه معصومانه فرزندانت ، به جای یاءس، امید را در

 دلت کاشت

نسرین جانم،  یازده سال زندان و محرومیت ازدفاع از حقوق موکلانت ،پاسخی بود که

 بد اندیشان و قصابانِ ولایت مدار، به پاس سالها تلاشت در راه احقاق حقوق کودکان

 آزار دیده و احقاق حقوق زنان ستمدیده و زجرکشیده ، نثارت کردند.

خوشا به حال فرزندانت  مهراوه و نیما که تو مادرشان هستی و بدون شک روزی همین

 نزدیکی ها ، در یک آسمان ِ آزاد ،تک ستاره ی هستیشان را در آغوش خواهند گرفت

 و به تو خواهند گفت که باعث افتخارشان بوده و خواهی بود.

افتخار به مادری که زخمِ استبداد و دیکتاتوری ، لبخند را از چهره اش نربوده و در

 برابر این بیداد کمر راست کرد و گفت که تا جان در بدن دارد ،بی پروانه ی وکالت و

 یا با پروانه ، در زندان و یا در دادگاه ، نقاب از چهره ی بانیان بی عدالتی و خشونت و

 قساوت قلب برخواهد داشت.

کارنامه نسرین سرشار از دفاع از فعالانی است که برای جهانی برابر مبارزه می کنند.

 جهانی که نسرین به تحقیق و تجربه می داند که برابری رمز خوشبختی مهراوه و

 نیمای اش است. او باور دارد که در مناسبات عادلانه و برابر است که انسان ها


حرمت دارند و ارزش یکی، نصفِ دیگری محسوب نمی شود، و زندگی نسرین

خود مدعای این خوشبختی است، چرا که خانه اش بوی عشق و مهر می دهد و عشق

تنها در رابطه ای برابر مهیا می شود.

وکیلی که افتخار میکند که حکمش از حکم موکلانش سنگین تر است  و حتی در زندان

 از رنجی که به موکلانش میرود ، فریاد میکند.

قسم به تارو پودِ جانمان ، این ظلم را فریاد خواهیم کرد و برای دست یابی به حقوق

 شهروندی و آزادی  نسرین و دیگر فعالان سیاسی و حقوق بشرلحظه ای آرام نخواهیم

 نشست.حقوق بشر حق مسلم همه مردم دنیاست و برای احقاق حقوق شهروندی در این

سرزمین خسته از بی عدالتی  ، میبایست نگاه نسرین را  به جامعه ی خود داشته باشیم

و بی تفاوتی و سکوت مرگ آور را از دیدگان خود دور کنیم
نسرین جان ، قلم و زبانم در برابر عظمت نگاهت ناتوان است اما سروده ام ندای

دادخواهیت خواهد بود
ای داد، که بر بالین این دشت کبود
ترکه ی بیداد ، تن نسرین مرا کرد  کبود
هر چه داد بر دل این دل این بیداد میزد
قطره اشکی می شد و ضحاک، دارش میزد
در بهاری که دل باور ما ، دل خوش گل واژه ی آزادی میشد
واژه ی عشق ومحبت بود که گرفتار ساز بداهنگ قساوت میشد

مهرمهراوه ی من ، شعر نیمایی من ، با من از غزل صبح بگو
گل امید من از سوز ولایت پرپر، با من از رفتن این قوم بد افکار بگو
نفسم را بستان و بال و پری گیر و بپر ، با من از خشم خروشیده ی خورشید بگو

ستاره ی ایران منی ، گل نسرین منی
 مادر صبح وطن ، نغمه ی آزادی از زنجیر ولایت را تو بخوان
دامن از شب بستان، دادخواهی این ظلم و جفا را تو بخوان
ستاره


بیست شهریور سالروزمیلاد ،عاطفه ی نبوی، دانشجوی زندانی


امروز بیستم شهریور سالروز میلاد عاطفه ی نبوی است. فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی که تنها به جرم شرکت در راهپیمایی 25 خرداد به 4 سال زندان محکوم شد


عاطفه جان تولدت مبارک .نمی خواهم بگویم صبور باش که کاسه ی صبر خودم لبریز شد . فقط بدان که در سیاهی این ظلمت، چشمان معصوم توست که عصیانم را تسلی میدهد . من هم همانند تودر روز میلادم زندانیم .همه ی ما که مثل تو هستیم سهمی از این زندگی نداشته ایم ولی باز میلادمان راجشن گرفتیم . میدانم که روزها را میشمردی و اینک سالهایی که از جوانی تو میگذرد .اما عاطفه جان، اینجا بیرون از اوین هم از بهاری که تو انتظارش را میکشی خبری نیست . تو را قسم به تنهاییت ، استوار بمان که ستاره ی امید ما ، نگاه زنده ی توست .هدیه ای ندارم که در روزمیلادت نثارت کنم به جز ضربان قلبم که برای نفس های سبزت
میتپد . تو را به نگاهت وتو را به پاکیت قسم  طاقت بیار

نوشته ی عاطفه ی نبوی به مناسبت تولدش در گوشه ی زندان اوین


و اینگونه سی ساله می‌شویم!




۲ سال و ۳ ماه گذشت، زمانی که در لحظات پر التهاب ۲۰۹ به مدت زمانی که باید در اینجا بمانم فکر می‌کردم، ذهن کلمه سال را بر نمی‌تابید و ماه‌ها و حتی روزها معیار باورپذیرتر و خواستنی‌تری برای سنجش زمان بود. ” ۲۰ روز گذشت! بیشتر از ۵۰ روز که نگه نمی دارن… . یک ماه گذشت، قرار بازداشت موقت معمولاً ۲ ماهه است! ۳ ماه، ۴ ماه، ۷ ماه… ” با خودت می‌گویی ” نگران نباش، زمان به نفع تو سپری می‌شود هر چه که می‌گذرد به پایانش نزدیک می شوی ” اما وقتی در زندان ۳۰ ساله شدی و معیارت به جای ساعت و ماه و روز تبدیل به سال شد دیگر از زمانی که می‌گذرد احساس برد نمی‌کنی، وقتی به این می‌اندیشی که این لحظات عمر توست و شاید درخشان‌ترین شان که اینگونه بی تاب گذشتن‌شان هستی، لحظاتی منحصر به فرد و بی بازگشت، زمانی برای شور و اشتیاق و جذبه جوانی و تو تمام این مدت را بی‌وقفه مانند شناگری که حتی نمی‌تواند برای لحظه‌ای نفس‌گیری به سطح آب بیاید در این مرداب گذراندی. اندوهی تلخ جانت را می‌انبارد.
۱۰۰ روز ۲۰۹ یک سال بند عمومی همراه دختران و زنان بزهکار، معتاد، قاتل و بیماری که بی شک تا حد زیادی محصول جامعه معیوب‌شان بودند و حال بیش از ۱۱ ماه زندگی در محیط ایزوله‌ای که در آن امکان هیچ‌گونه ارتباطی با دنیای بیرون نیست و در انقطاع کامل از هر آنچه که انسان را به دیگری، طبیعت و زندگی پیوند می‌زند به سر می‌بریم و تنها روزنه هفته‌ای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی با خانواده است که تهدید قطع آن اهرم فشار زندان‌بانانمان است.
بیش از دو سال از انتخاباتی که محصول آن چیزی جز صدها سال حکم زندان و… برای فرزندان این سرزمین نبوده گذشت و حال من به عنوان قدیمی‌ترین زندانی زن انتخابات در آستانه‌ی سی‌امین سال زندگی‌ام و سومین سال حبس‌ام بدون مرخصی، ملاقات حضوری و تلفن در حال پرداختن هزینه‌ی اعتراضی هستم که برتابیده نشد و از سوی کسانی که ابزار قدرت را در دست دارند تحمل نشد.
من روز ۲۵ خرداد مانند ۳- ۴ میلیون نفری که برای اعلام اعتراض‌شان به خیابان آمدند، چنین کردم حس می‌کردم اتفاق مهمی در تاریخ کشورم در حال وقوع است که باید در آن حضور داشته باشم و تجربه‌اش کنم و تصور می‌کردم با اتکا به وعده‌هایی که تنها یک هفته پیش از در مناظرات و … داده شده بود می‌توان بعد از آن به خانه‌ام برگردم و یک کنشگر اجتماعی باقی بمانم، اما نه تنها این وعده محقق نشد و من به خانه بازنگشتم که همسرم هم به بهانه‌ی پیگیری وضعیت پرونده‌ام راهی زندان شد!!
و حال من در حال تجربه‌ی بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ‌ام!! تجربه‌ی بازجویی، تهدید و انفرادی و تجربه‌ی اعدام و تبعید نزدیک‌ترین دوستانم، کسی از تخت کناری و یا از سر سفره‌ام، تجربه‌ی آرزومندی بی‌پایان برای شنیدن صدای عزیزترین کسانت حتی برای یک لحظه و دیدن سوگواری خاموش کسانی که حتی اجازه‌ی شرکت در تشییع جنازه‌ی عزیزانشان را ندارند و بی‌قراری مادرانه کسی که در عروسی فرزندش حضور نمی یابد، تجربه‌ی بیماری، اندوه و دلتنگی که گویی این دیوارهای بلند بتنی همه را شدیدتر و تحملشان را سخت‌تر می‌کند اما…
تجربه اینجا چیزی نیست که برای کسی آرزویش را بکنی اما از ادغام رنج‌ها و شورهای نهفته در این جان‌های مشتاق اکسیری ساخته می‌شود که به غیر از آن که جان را می‌فرساید آن را صیقلی می‌دهد و آن را خالص می‌کند و اینگونه است که در اینجا سی ساله می‌شوی …

اشرف علیخانی ، ستاره ، را آزاد کنید

  یک ستاره ی دیگرو اینبار ستاره ای که نفسش نقش امید را بر دل های خسته از بیداد مینگاشت .نمیدانم آیا نام اشرف علیخانی را شنیده اید ویا نه . زن جوانی که به سه سال زندان توسط قاضی صلواتی محکوم شد .به جرم نوشتن کلماتی از جنس احساس وواژگانی که برای من و شما غریبه نیست. در میان لابه لای کلماتیکه در وبلاگش مینوشت ، میتوان به راحتی نفس گرمش را استشمام کرد. اوهم کنجی در این زندان بزرگ میخواست تا بنویسد و نگاهش را به آینده ی مبهم تصوراتش پیوند دهد . اما چه شد؟ به چه جرمی ؟ گناه نخستش این بود که زن بود و زن زاده شد ودر نظام دیکتاتوری ولایت فقیه، از طبیعی ترین حقوق یک انسان محروم میشد
گناه دومش این بود که همانند خیلی از ما نسبت به ظلم و خودکامگی و استبداد ، بی تفاوت نبود.چگونه میتوان این بیداد را دید و دم بر نیاورد . سکوت در برابر حکومتی که با مردمش همانند برده رفتار میکند و فقر و تنگ دستی را نثار این مردم کرده است
در هیاهوی بی تفاوتی ماست که بهترین فرزندان این مرزوبوم را روانه ی زندان ها کرده اند.جوانانی که آزاد ورها ، تن به اسارت . بندگی ِ خودکامگان نداده اند وبا زبان ِ مهر و عشق قاضیان حقیر بارگاه ولایت را تحقیر نموده اند
اخرین جملات اشرف علیخانی خود گواه این مطلب است که او زیر بار بیتفاوتی  نرفت و تا آخرین لحظه ای که میتوانست بنویسد، درد کهنه اش را فریاد میکرد
اشرف در این رابطه در وبلاگش می نویسد
من با این باور که حکومتی  اینگونه بی‌ انصاف ، حکم زندان و احکام ظالمانه دیگر به بی‌ گناهان و بی‌ پناهان صادر می‌کند، فریاد میزنم که حتا اگر در زندان مثل پسر داییم بمیرم اما تن به   خفّت و بی‌ شرافتی نخواهم داد، این حکومت برای مردم هیچ کارِ مفیدی نکرده و فقط باعث بدبختی و فقر و فحشا  و فساد بوده، و هزاران اعدام که همهٔ اینها ضدّ انسانی‌ بوده، چون کشوری که اینقدر ثروت و ذخایر دارد و مردمی جوان، باید در آبادی و رفاه میبود اما جمهوریِ اسلامی نخواست مردم خوشبخت باشند!
حالا من به جرم این حرف‌ها میروم زندان؟ ایرادی ندارد، میروم، آنهم با غرور چون حق با من است و دروغ و کلکی در زندگی‌ من نیست، خوشبختانه از جمهوری اسلامی دروغ و کلک را یاد نگرفته ام! حکومتی که در ابتدا گفت برادری، برابری، حکومت عدل علی‌ ! اما چیزی به جز نابرابری و ظلم انجام نداد، به خصوص در حق زنان و جوانان! نسل کشی و همه جور سرکوب و تحقیر و هرچه دلش خواست بدون در نظر گرفتن وجدان انسانی‌  انجام داد. حالا این زندگی‌ با تحمل حقارت چه ارزشی دارد؟ مرگ در راه آزادی هزار بار به خفّت و خفقان می‌ارزد، انسان سالم تن به پستی و خفقان نمیدهد!
مأمورین اگر دوست دارند باز هم بیایند و همهٔ دارو ندار مرا توقیف کنند! وبلاگم را مسدود کنند! هر چه میخواهند بر این زنِ تنهای بی‌ پناه فرود آورند! مرا باکی نیست چون حرف غیر حقیقت نزده ام
آری او در برابر نسل فردای سرزمینش سرافراز خواهد بود و این ما هستیم که در پس اندیشه های او و دیگر زندانیان سیاسی به این حقیقت بزرگ دست پیدا خواهیم کرد که ایا میخواهیم به سمت قله های آزادی خواهی تاریخ این سرزمین حرکت کنیم و یا ترجیح میدهیم از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنیم و آن را به نسل بعدی واگذار کنیم
نکته ای که روشن وبدیهی است کلام آخرین ستاره ی علیخانیست
به هر حال رنسانس ایرانیان مسیر خود را طی‌ می‌کند  و بسوی آزادی و برابری پیش خواهد رفت، به امید آنروز

تقدیم به یاران دبستانیم ، که بر کاغذ سیاه استبداد، باقلم سپید، طرح امید را مینگارند .طاقت بیار، باصدای فریدون آسرایی

ترانه ی بسیار زیبایی با صدای فریدون آسرایی که بوسیله تصاویری از ستاره های آسمانِ جنبش دانشجویی و زندانیان سیاسی ،به نماهنگ تبدیل شده است را به شما یاران عزیز تقدیم میکنم.
از تصاویر این ستاره ها در این نماهنگ استفاده شده است.بیایید آزادی آنان و دیگر زندانیان سیاسی که جایشان در این کلیپ خالیست را فریاد کنیم
نسرین ستوده، مجید توکلی، بهاره هدایت ، مهرناز محمدی،سید ضیاء نبوی، بهروز جاوید تهرانی،سارا باقری،مهدیه گلرو،امیر شیبانی زاده ،عبدالله مومنی،مجید درّی،عاطفه نبوی.میلاد اسدی، حمید ملیحی

هشتم آ - مرداد ماه ، سالگرد وداع با ستاره ی پرفروغ ایران ، اکبر محمدی



در کوچه های امید، قدم میزنم و به واژگانی نفس رویش را میدهم،که به راه توباور دارد.
آن روز که چشمانِ زیبایت بسته شد،سبزی نگاهت بر لبان و نگاهم نقش بست تا هر آنچه را فریاد کنم که تو هفت سال تمام در پشت میله های جهالت و خودکامگیِ پست ترین حاکمان تاریخ این سرزمین ، فریاد میکردی!
اما اکبر میبینی!میبینی که آسمان چه پر ستاره است و قلب ها چه اکبر وار می تپد! 
خروش نگاه توست اکبر ،تو ستاره شدی اکبرجان ، ولی یک ستاره ی تنها نیستی
در پسِ تمامِ ظلم هایی که در تاریخِ ظلم ستیزی مردمانِ سرزمینمان گذشت ،آسمان پر
از ستاره هاییست که در کنار تو مانده گار گشته اند و نور امید را بر فراز این مرزو بوم خسته از بیداد می افشانند.
هشتمِ آ- مرداد ماه امسال، من هم همانند خواهر و مادر و برادرت به آسمان چشم خواهم دوخت تا تو را بیابم وفریاد برآورم که داغ دل های ما هنوز تازه است و روزی فرا خواهد رسید که لبخند را بر نور دیده ات ببینیم.
دوستت خواهیم داشت و همیشه ی تاریخ  آخرین نگاه سبزت را فریاد خواهیم کرد


ستاره

سروده های ایستادگی سرزمین من ، آوا و فریاد یک ملّت


در تاریخ استبداد ستیزی ملت ایران ،هنر و ترانه نقش مهمی داشته است.شاعرانی که به درد مردم پرداختند برای همیشه جاودان شدند و شاعرانی که مجیز گوی حاکمان بوده اند ، همراه با آنان در تاریخ دفن شدند.در اعتراضات بعد از کودتای احمدی نژاد و سپاه ،شاعران و آوازخوانانِ بسیاری در جُرگه ی آزادی خواهان حرکت کردند .نماهنگ های زیبا و سرودهای میهنی ساخته شد و عملکرد هرشهروند همانند یک رسانه بوده است
من نیز به عنوان یک شهروند آن سرزمین ،اگرچه بیشتر عمرم را در خارج از ایران سپری کردم تصمیم گرفتم تا در این راه سهم خودم را انجام دهم و صدای یارانمان در ایران باشم.آلبوم های شعر زیر را با صدای خودم در این دوسال تهیه کرده ام.از فریاد سبز تا ریشه در خاک ،پر از خاطره و لحظه هایی فراموش نشدنی ای هست که همیشه با من خواهد بود .




آلبومِ فریاد سبز را میتوانید از اینجا ویا از اینجا دانلود کنید و یا به صورت آنلاین از اینجا بشنوید

آلبوم جادوی سبز را میتوانید از اینجا ویا از اینجا دانلود کنید و یا به صورت آنلاین از اینجا بشنوید

آلبوم قدرت سبز را میتوانید از اینجا ویا از اینجا دانلود کنید و یا به صورت آنلاین از اینجا بشنوید

آلبوم ریشه در خاک را هم میتوانید از اینجا ویا از اینجا دانلود کنید.

آدرسهای جدید ستاره ی ایران





آلبوم فریاد سبز نخستین مجموعه از چهار آلبومی که تا به حال،منتشر کرده ام (دو سال گذشت!)

دوستان عزیز ، آلبوم فریاد سبز نخستین آلبومی بود که تصمیم گرفتم به جنبش مردم ایران ،در راه رسیدن به دموکراسی و آزادی تقدیم کنم .یاد و خاطره ی آن اَیّام، برای خود من همیشه تداعی کننده ی هم دلیها و استقامت یارانمون هست که هنوز هم ادامه داره
تصمیم گرفتم که توی این وبلاگ جدیدیم ,یاد و خاطره ی آن روزها رو براتون زنده کنم. میتونید آنلاین گوش بدید یا اگر خواستیدهمه ی آلبوم رادانلود کنید.
برای دانلود از طریق فُرشیر اینجا کلیک کنید                  برای دانلود از طریق مگا آپلود اینجا را کلیک کنید


این خانه قشنگ است /لالا دیگه بسه گل /فرزند ایران/من زنم/پریا/ محارب/ گل من تاب بیار
روی عکس کلیک کنید تا آلبوم فریاد سبز را آنلاین بشنوید