۱۹ اردیبهشت ، روز معلم آزاده فرزاد کمانگر + نماهنگی به این مناسبت






روزگار غریبی شده فرزاد جان ، غریب تر از روزی که بی نفست کردند نازنینم . یادم  هست گفتی ، آدم ها در شب تار سرزمین ما چه زود ستاره میشوند و ما صاحب قاب عکس هایی شده ایم به اندازه ی ستاره ها ی آسمان !
ولی فرزاد دیگه این آسمون هم نمیتونه داغ این هم ستاره رو تحمل کنه . کاش میشدواسه یه کم سبک شدن  گریه کنه .اما بعد از تو فقط بغض بود و نگاهی که فقط مشابهش رو میشه توی چشم  دخترکان کردستان دید .
آره فرزاد جان ، راست گفتی روزها هم برای ما سمبل شده و داره از تعداد صفحات تقویم بیشتر میشه . یک روز دگر هم به صفحات این تقویم  اضافه شد . ۱۹ اردیبهشت  روزی که بر گیسوان طلایی خورشید هم ستاره افتاد!خسته و گریان!
راستی فرزاد ، نمیدونم اون لحظه ای که طناب دار رو به گردنت میانداختند به چی فکر میکردی ؟ به مادری که قاب عکستو گرفته و توی کوچه های کامیاران دنبالت میگرده و یا به مردم نالان سرزمینت که به قول خودت ؛ دست ها و پاهای بریدشون رو بر خان کرم سهام عدالت با منت و شاباش هدیه میگیرند ! ولی میدونم که  در اون لحظه به  تنها چیزی که فکر نمیکردی خودت بود . همانطور که برای  جستجوی آزادی  همون ماهی کوچولوی سیاهی شدی که  خودش روبا زحمت زیاد از جویبار به دریا رسوندو و اونجا که اسیر پنجه های مرغ ماهیخوار شد باز هم خوشحال بود که جونش رو داره توی دریا از دست میده! تو به دریا رسیدی فرزاد جان همون دریایی که واسه تو کوچیک بود و تو رو به آسمونی فرستاد که ستاره های زیادی رو تو دل خودش نگه میداره.
فرزاد جان ، ماهی سیاه کوچیک  تو بودی که راه دریا شدن را به ماهی های سبز و سفید  و سرخ نشون  دادی .ماهی هایی از جنس دخترکانی که تو به زیبایی جای بوسه ی اهورا مزدا را در بین چشمانشون دیده بودی و تحمل دیدن ذره ذره مرگشون رو در روی این خاک فراموش شده ی خدا نداشتی . ماهی هایی از جنس پسران طبیعت آفتاب که در کلاس درس تو یاد گرفتند به رویاهایشان پشت نکنند و برای امروز و فردا ، فرزندی از جنس شعر و باران باشند.
فرزاد ، ما رویاها و آرزوهامون رو بغل میکنیم و همه با هم به سمت دریا شنا میکنیم چون از تو دو تا چیز رو خوب یاد گرفتیم
الف  امــــــید و  ب بــــرابری
ستاره