وقتی شرف خون گریه میکند!
من بیگانه از تبار تو نیستم و نگاهت برای من تجلی احساسی
است که غریبانه در خویشتن خویش میسوزد . من همانند تو میسوزم که سوزش نگاه دخترکت
قلبم را می فشارد .کاش میتوانستم همه ی مدادهای رنگی این دنیای خاکستری را به تو بدهم که شادی نگاه
فرزندت را با تمام وجود لمس کنی. دست پینه بسته ی تو استشمام ترانه است .ترانه ی
عشق به زندگی و دوست داشتن که حتی روغن سوخته ی کارگاه های اسلامشهر و نازی آباد
هم نمیتواند پرهای ترانه ام را بسوزاند . من نگاه در نگاه تو نمی اندازم که تنها
تسلی ات دهم و یا از بغض نگاه تو و همسر و فرزندانت برای دل زخمی خودم مرهمی بیایبم .نمیخواهم شعار بدهم از سیاست بیزارم و دلم مدهوش در بوی سیگار بهمن
تو است که رنجور از ظلم زمانه با جیب خالی به خانه بر میگردی و نگاه در نگاه
فرزندانی می اندازی که تنها دلخوشیشان نگاه مهربان توست
پدر جان ، مادر جان من و تو غریبه نیستیم ما، هزاران بار در این هزار توی بی انصاف
برای یک لحظه روشنایی زخم های کهنه را فریاد کردیم . امروز روز جهانی کارگر است و
از این روز بزرگ دفترچه ی بیمه ی بی برگت و قلب بیمار و دستان چروکیده ات برایت مانده و نفسی که از ظلم و ستمی
حکایت میکند که جان و دیده ی انسانیت را در تمامی این سالهای وحشت به صلابه کشیده
است. اما بگذار دستانت را بگیرم تا فراموش
نکنم که عشق به یک آینده ی بهتر و امید به یک دنیای بهتر در کف دستان تو نقش بسته
است . من از شرف تو زنده شدم ای مادر کارگر و از آرامش نگاه تو جان تازه ای میگیرم
که شرف و نجابت و رنگ چشمانت، قلبم را تا بیکران یک دنیای بدون ستم ، اینگونه پرواز داده است.
. آری درست است که در
سرزمین من تو حقوق انسانی به یغما رفته است اما میل به یک آینده ی بهتر در تار و
پود جان تک تک ما نهفته است . کارگران با شرف سرزمین زندانی ما گرد وحشت و شرم
نگاه گرسنه ی فرزندانشان را بر دیوار
استوار همیتشان تاب آورده اند تا روزی فرا رسد که فرزندان دلیرشان را که از دامان
عشق و شرف و سفره ی باور انسانی ، جان گرفته اند بر این ظلم کهنه خط بطلانی زنند
و آینده ای بهتر را رغم زنند.
یک روز همین نزدیکی ها شرافت تو خون گریه میکند ! خونی که از نجابت و قامت استوار تو سبز میشود و
رنگ امید و زندگی را به این سرزمین خسته از بیداد می افشاند.
دست خسته ات را به من بده و استوار همچون دماوند برای آینده ی فرزندان و فردایی بدون تحقیر و ستم کلمه ی زیبای آزادی و عدالت را بر زبان جاری کن که سکوتت را باور نمیکنم و تو را لایق زندگی در این بازی تزویر و تحقیر یارانه فروشان ولایت مدار نمیدانم.
دست خسته ات را به من بده و استوار همچون دماوند برای آینده ی فرزندان و فردایی بدون تحقیر و ستم کلمه ی زیبای آزادی و عدالت را بر زبان جاری کن که سکوتت را باور نمیکنم و تو را لایق زندگی در این بازی تزویر و تحقیر یارانه فروشان ولایت مدار نمیدانم.
به فرزندت بگو در روز آزادی با مداد های رنگی اش سبزی نگاه تو را
نقاشی کند!
روز جهانی کارگر را به همه ی زنان و مردان کارگر سرزمینم
تبریک میگویم
ستاره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر