یه صدا داره تو گوشم ،زمزمه میشه.
ـ امروز یه هوا بُغض داری ستاره، واسه مادرای بُروجنی که دخترکان دلبندشون با اتوبوس به کامِ مرگ فرستاده شدند، واسه مادرایِ عزاداری که فرزندانشون توسط ذوب شدهها در ولایت کشته شدند و حتی از دیدن جنازهٔ عزیزاشون هم محروم شدن و مجبورشدن شباهنگام باهاشون وِداع کنن.
دلت میاد واسه مادر ننویسی ستاره؟ مادری که فرزادش رو با جون و دل بزرگ میکنه و راستی و شرافت رو بهش یاد میده و حاکمیت به همین جرم با طناب دار جگرگوشش رو خفه میکنه. آره واسه همهٔ مادرایی بنویس که در انتظار بازگشت فرزنداشون باگلوی دریده شدشون روبرو شدند و از هوش رفتن.
صدا، انگار متوجه شده که قلمم دیگر تاب نداره تا زیر بار این همه رنج و درد بنویسه! اینبار صدا فریاد میزنه
ـــ ستاره یه چیزی بنویس، تو رو به وجدانت بنویس واسه مادر ندا، واسه مادر سهراب، واسه مادر اکبر و صدها مادر عزاداری که تا ابد سیاه پوش شدند.
برای مادرایی مثل شبنم سهرابی که خون سرخشون در کف خیابانها ریخت و مزدوران حکومت، دخترش نگین رو برای همیشه از دیدار مادرش محروم کردند.
دیگه تاب نوشتن ندارم، اما باز تو گوشم همون صدا فریاد میکنه!
ـــ بنویس، بنویس ستارهام، مگه نمیبینی که یه مادر و به جرم دفاع از حقوق تو و همهٔ این مردم به کنج زندون کشیدن و بیشتر از دو ساله که اونو از دیدن بچه هاش محروم کردن. نسرین ستوده رو میگم که الان تو کنج زندون ۷روز از اعتصاب غذاش گذشته و داره با تنها سلاحی که داره، یعنی جونش مبارزه میکنه. به خاطر پسرش نیما بنویس که شانس درآغوش گرفتن مادرش رو در زمانی که بهش نیاز داره از دست داده و دختری که دورهٔ کودکیش رو بدون دیدار مادر داره به پایان میرسونه وخیلی زود داره بزرگ میشه و اون روز رو میبینی که مهراوه راه و سخن مادرش رو دنبال کنه و جلوی بیداد بایسته و مثل تو سکوت نمیکنه.
این صدا داره بدجور روح و روانم رو آزار میده!
ــ چیو میخوای تحمل کنی و دم نزنی؟ نگاه پر از درد مادرایی که برای سیر کردن شکم بچه هاشون کلیه میفروشن و از تن رنجورشون تا روحشون مصادره شده و یا اشک مادرایی که در نبود اندک امیدی برای زندگی، تو این جامعهٔ سیاه، با جوونهاشون روبرو شدن که آلودهٔ کراک و شیشه و هروئین و هزار کوفت و زهر مار هستند و مرگ تدریجی و زجر آورشون رو درهر لحظه میبینن.
بغضم دیگه داره میترکه و باز اون صدا سکوت رو میشکنه!
ــ بنویس برای مادرایی که درد دوری از بچه هاشون رو با اشک و آه تحمل میکنند وهر چه دارن میفروشن تا اونها برای یک آیندهٔ شاید بهتر از کشور خارج بشند.
بنویس ستاره واسه این همه مادر داغداری بنویس که داغ دل فرزنداشون تا ابد تو دلشون میمونه. چه بسیار مادرایی که یه تیکه استخون و گوشت بچه هاشون رو با سلام و صلوات از جبههها آوردن و چه بسیار مادرایی که حق گریه کردن و اشک ریختن بر مزار عزیزانشون رو در روز روشن ندارند.
صدا داره خفم میکنه انگار که این صدا رو فقط و فقط من دارم میشنوم و کسی این صدا رو نمیشنوه!
ــ واسه مــام وطن بنویس ستاره، واسه میهنی که روزگاری پر از عشق بود و دوست داشتن و مردمی که از کمک و یاری به همدیگه سیر نمیشدند اما امروز هر کس فقط فکر منفعت و سود خودش هست و این مام وطن هست که داره تو باتلاق دروغ و دورویی و نخوت و کج فهمی و سودجویی، فرو میره و غرق میشه.
چند لحظهای هست که دیگه صدایی نمیاد. اشکام سرازیر شده و سرم به شدت درد میکنه. دلم برای مادرم تنگ شده، دلم میخواد در آغوشش بگیرم و دستاشو ببوسم. آره مهراوه و نیما بچههای نسرین ستوده هم الان دلشون برای مامانشون تنگ شده. مهراوه چه شبها که با چشمای گریون به خواب رفته و الان مدت زیادی هست که حاکمیت نمیزاره مهراوه مادرش رو ببینه. آخرین بار سه ماه پیش بود که مهراوه وقتی به زندان رفت تا به دیدار مادرش بره چادر سیاه بهش دادن و حتی حاضرنشدن از پشت شیشههای ضخیم اتاق ملاقات دستبند نسرین رو جلوی دختر کوچکش باز کنند. آره امروز هم مهراوه و هم نیما میخوان مادرشون رو در آغوش بگیرن، مادری که الان هفت روزه در اعتصاب غذاست و هر لحظه ممکنه به بقیهٔ مادرانی بپیونده که در آرزوی در آغوش گرفتن فرزنداشون موندند و مُردند.
خوشا پر کشیدن، خوشا رهایی،
خوشا اگر نه رها زیستن، مردن به رهایی!
آه، این پرنده
در این قفسِ تنگ
نمیخواند
۵ نظر:
چقدر زیبا مینویسی دختر از دل من مینویسی احاس زیبات نشئن میده که داخل ایرانی بهترین چیزها رو برات ارزو میکنم
اشکم در اومد من هم اون صدا رو میشنوم
وب زیبا صدای زیبا ویدیو های زیبا نوشته های زیبا اما حیف واسه سرزمین و مردم زشت
ستوده باد چنین زنی افرین به شما یکی از بهترین مطالبی که در مورد نسرین خوندم همین بود
دوستای خوب کوروش سمیرا آمیتیس و گلشیفته ممنون از شما و احساسات زیباتون
ارسال یک نظر