یک ستاره ی دیگرو اینبار ستاره ای که نفسش نقش امید را بر دل های خسته از بیداد مینگاشت .نمیدانم آیا نام اشرف علیخانی را شنیده اید ویا نه . زن جوانی که به سه سال زندان توسط قاضی صلواتی محکوم شد .به جرم نوشتن کلماتی از جنس احساس وواژگانی که برای من و شما غریبه نیست. در میان لابه لای کلماتیکه در وبلاگش مینوشت ، میتوان به راحتی نفس گرمش را استشمام کرد. اوهم کنجی در این زندان بزرگ میخواست تا بنویسد و نگاهش را به آینده ی مبهم تصوراتش پیوند دهد . اما چه شد؟ به چه جرمی ؟ گناه نخستش این بود که زن بود و زن زاده شد ودر نظام دیکتاتوری ولایت فقیه، از طبیعی ترین حقوق یک انسان محروم میشد
گناه دومش این بود که همانند خیلی از ما نسبت به ظلم و خودکامگی و استبداد ، بی تفاوت نبود.چگونه میتوان این بیداد را دید و دم بر نیاورد . سکوت در برابر حکومتی که با مردمش همانند برده رفتار میکند و فقر و تنگ دستی را نثار این مردم کرده است
در هیاهوی بی تفاوتی ماست که بهترین فرزندان این مرزوبوم را روانه ی زندان ها کرده اند.جوانانی که آزاد ورها ، تن به اسارت . بندگی ِ خودکامگان نداده اند وبا زبان ِ مهر و عشق قاضیان حقیر بارگاه ولایت را تحقیر نموده اند
اخرین جملات اشرف علیخانی خود گواه این مطلب است که او زیر بار بیتفاوتی نرفت و تا آخرین لحظه ای که میتوانست بنویسد، درد کهنه اش را فریاد میکرد
اشرف در این رابطه در وبلاگش می نویسد
نکته ای که روشن وبدیهی است کلام آخرین ستاره ی علیخانیست
گناه دومش این بود که همانند خیلی از ما نسبت به ظلم و خودکامگی و استبداد ، بی تفاوت نبود.چگونه میتوان این بیداد را دید و دم بر نیاورد . سکوت در برابر حکومتی که با مردمش همانند برده رفتار میکند و فقر و تنگ دستی را نثار این مردم کرده است
در هیاهوی بی تفاوتی ماست که بهترین فرزندان این مرزوبوم را روانه ی زندان ها کرده اند.جوانانی که آزاد ورها ، تن به اسارت . بندگی ِ خودکامگان نداده اند وبا زبان ِ مهر و عشق قاضیان حقیر بارگاه ولایت را تحقیر نموده اند
اخرین جملات اشرف علیخانی خود گواه این مطلب است که او زیر بار بیتفاوتی نرفت و تا آخرین لحظه ای که میتوانست بنویسد، درد کهنه اش را فریاد میکرد
اشرف در این رابطه در وبلاگش می نویسد
من با این باور که حکومتی اینگونه بی انصاف ، حکم زندان و احکام ظالمانه دیگر به بی گناهان و بی پناهان صادر میکند، فریاد میزنم که حتا اگر در زندان مثل پسر داییم بمیرم اما تن به خفّت و بی شرافتی نخواهم داد، این حکومت برای مردم هیچ کارِ مفیدی نکرده و فقط باعث بدبختی و فقر و فحشا و فساد بوده، و هزاران اعدام که همهٔ اینها ضدّ انسانی بوده، چون کشوری که اینقدر ثروت و ذخایر دارد و مردمی جوان، باید در آبادی و رفاه میبود اما جمهوریِ اسلامی نخواست مردم خوشبخت باشند!آری او در برابر نسل فردای سرزمینش سرافراز خواهد بود و این ما هستیم که در پس اندیشه های او و دیگر زندانیان سیاسی به این حقیقت بزرگ دست پیدا خواهیم کرد که ایا میخواهیم به سمت قله های آزادی خواهی تاریخ این سرزمین حرکت کنیم و یا ترجیح میدهیم از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنیم و آن را به نسل بعدی واگذار کنیم
حالا من به جرم این حرفها میروم زندان؟ ایرادی ندارد، میروم، آنهم با غرور چون حق با من است و دروغ و کلکی در زندگی من نیست، خوشبختانه از جمهوری اسلامی دروغ و کلک را یاد نگرفته ام! حکومتی که در ابتدا گفت برادری، برابری، حکومت عدل علی ! اما چیزی به جز نابرابری و ظلم انجام نداد، به خصوص در حق زنان و جوانان! نسل کشی و همه جور سرکوب و تحقیر و هرچه دلش خواست بدون در نظر گرفتن وجدان انسانی انجام داد. حالا این زندگی با تحمل حقارت چه ارزشی دارد؟ مرگ در راه آزادی هزار بار به خفّت و خفقان میارزد، انسان سالم تن به پستی و خفقان نمیدهد!
مأمورین اگر دوست دارند باز هم بیایند و همهٔ دارو ندار مرا توقیف کنند! وبلاگم را مسدود کنند! هر چه میخواهند بر این زنِ تنهای بی پناه فرود آورند! مرا باکی نیست چون حرف غیر حقیقت نزده ام
نکته ای که روشن وبدیهی است کلام آخرین ستاره ی علیخانیست
به هر حال رنسانس ایرانیان مسیر خود را طی میکند و بسوی آزادی و برابری پیش خواهد رفت، به امید آنروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر