آزادی نسرین ستوده، فرشته ی عدالت را خواهانیم، دادخواهی این بیداد را فریاد کنیم






تقدیم به فرشته ی عدالت ، نسرین ستوده

بیایید و ضربان قلب مادری را فریاد کنیم که سالهای زندگیش را برای دفاع از

 حقوق تباه شده ی من و شما گذرانده و اینک زندانیِ کنجِ نمورِ پست ترین ونفرت

انگیزترین حاکمان تاریخ این سرزمین است.تپش هر قلبش ، فریاد دادخواهیست ، فریاد

 بر سرحاکمانی که با ساتور بی عدالتی، بالهای فرشته ی عدالت و آزادی را بریده اند

نسرین ستوده ، زندانی سایه هاست  زندانی خاطره هاست زندانی ظلم است زندانی

 تحمل است .اوتنها زندانی حاکمیت نیست .مردمی که به حقوق خویش اگاه نباشند و


در برابر این ظلم، داد بر نیاورند، زندانبانِ نسرین هستند.

چه کسی در تمام این دنیای بزرگ ، احساس آزادی میکند ؟وقتی که دفاع از حقوق

زیباترین اندیشه ها به اقدام علیه امنیت ملی تعبیر میشود. حاکمیت چه میخواهد ؟

زندانی مظلومی که بدون حق داشتن وکیل از حق زیستن و اندیشیدن محروم شود؟

جرم نسرین ستوده چیست که حتی دیوارهای اوین در برابر این ظلم  خم گشته است؟

به کارنامه نسرین ستوده نگاه می کنم و می بینم جز دفاع از حق و شرف انسانی هیچ در

 آن نیست. واقعاَ کدام عمل نسرین مجرمانه است؟ آیا دفاع از کودکانی که زندگی تلخ

 شان آن ها را به جای مدرسه، به زندان فرستاده است؟ آیا دفاع از کودکان فرودستی که

 در زندگی هیچ نیاموخته اند جز خشونت، عملی مجرمانه است؟ جالب است که این

 نوجوانان ، تنها در زمانی که زندان بوده اند اندکی با زبان مهر و حمایت آشنا شده اند،

 مهر و حمایت وکیلی که برای آنان نه فقط وکالت، که مادری می کرد، و آن گاه که همه

 دوستان و اطرافیان این نوجوانان، به خاطر اتهام ها و کاری که ناخواسته مرتکب شده

 اند رهایشان کرده بودند، وکیل متعهدشان بی هیچ چشمداشتی، به هر دری می زد تا

 جان شان را نجات دهد.

کلمات مبهمی ذهنم را گرفتار کرده است .شاید نگاه نسرین در اندیشه ام تصویر گشته

است

زندان، بازداشت، حکم، دادگاه، ظلم، سانسور، خفقان یا رهایی، آزادی، عدالت، تساوی

، حضانت کودک، مادر ، چادر سیاه ،لگد ، شکنجه ، بی خوابی ، بازجو ، تو سری

 ،خیانت ، سنگسار ، تبعبد ، دستبند و یک بوسه .

اما در پس این سایه ها امید را میبینم که نگاه نسرین را به آرامی  تا بیکران آزادی و

 عدالت پرواز میدهد.

آری نسرین جانم، تو برنده بوده ای و برنده خواهی بود، زیرا که احساست همانند خیلیها

 در چرخ دنده ی قساوت و خودکامگی

ریز و له نشد. تو برنده بودی که نگاه معصومانه فرزندانت ، به جای یاءس، امید را در

 دلت کاشت

نسرین جانم،  یازده سال زندان و محرومیت ازدفاع از حقوق موکلانت ،پاسخی بود که

 بد اندیشان و قصابانِ ولایت مدار، به پاس سالها تلاشت در راه احقاق حقوق کودکان

 آزار دیده و احقاق حقوق زنان ستمدیده و زجرکشیده ، نثارت کردند.

خوشا به حال فرزندانت  مهراوه و نیما که تو مادرشان هستی و بدون شک روزی همین

 نزدیکی ها ، در یک آسمان ِ آزاد ،تک ستاره ی هستیشان را در آغوش خواهند گرفت

 و به تو خواهند گفت که باعث افتخارشان بوده و خواهی بود.

افتخار به مادری که زخمِ استبداد و دیکتاتوری ، لبخند را از چهره اش نربوده و در

 برابر این بیداد کمر راست کرد و گفت که تا جان در بدن دارد ،بی پروانه ی وکالت و

 یا با پروانه ، در زندان و یا در دادگاه ، نقاب از چهره ی بانیان بی عدالتی و خشونت و

 قساوت قلب برخواهد داشت.

کارنامه نسرین سرشار از دفاع از فعالانی است که برای جهانی برابر مبارزه می کنند.

 جهانی که نسرین به تحقیق و تجربه می داند که برابری رمز خوشبختی مهراوه و

 نیمای اش است. او باور دارد که در مناسبات عادلانه و برابر است که انسان ها


حرمت دارند و ارزش یکی، نصفِ دیگری محسوب نمی شود، و زندگی نسرین

خود مدعای این خوشبختی است، چرا که خانه اش بوی عشق و مهر می دهد و عشق

تنها در رابطه ای برابر مهیا می شود.

وکیلی که افتخار میکند که حکمش از حکم موکلانش سنگین تر است  و حتی در زندان

 از رنجی که به موکلانش میرود ، فریاد میکند.

قسم به تارو پودِ جانمان ، این ظلم را فریاد خواهیم کرد و برای دست یابی به حقوق

 شهروندی و آزادی  نسرین و دیگر فعالان سیاسی و حقوق بشرلحظه ای آرام نخواهیم

 نشست.حقوق بشر حق مسلم همه مردم دنیاست و برای احقاق حقوق شهروندی در این

سرزمین خسته از بی عدالتی  ، میبایست نگاه نسرین را  به جامعه ی خود داشته باشیم

و بی تفاوتی و سکوت مرگ آور را از دیدگان خود دور کنیم
نسرین جان ، قلم و زبانم در برابر عظمت نگاهت ناتوان است اما سروده ام ندای

دادخواهیت خواهد بود
ای داد، که بر بالین این دشت کبود
ترکه ی بیداد ، تن نسرین مرا کرد  کبود
هر چه داد بر دل این دل این بیداد میزد
قطره اشکی می شد و ضحاک، دارش میزد
در بهاری که دل باور ما ، دل خوش گل واژه ی آزادی میشد
واژه ی عشق ومحبت بود که گرفتار ساز بداهنگ قساوت میشد

مهرمهراوه ی من ، شعر نیمایی من ، با من از غزل صبح بگو
گل امید من از سوز ولایت پرپر، با من از رفتن این قوم بد افکار بگو
نفسم را بستان و بال و پری گیر و بپر ، با من از خشم خروشیده ی خورشید بگو

ستاره ی ایران منی ، گل نسرین منی
 مادر صبح وطن ، نغمه ی آزادی از زنجیر ولایت را تو بخوان
دامن از شب بستان، دادخواهی این ظلم و جفا را تو بخوان
ستاره


هیچ نظری موجود نیست: